سرگردون

به عاشقی گاهی اینقدر ظلم می شه که گاهی چند بار عاشق می شیم!

سرگردون

به عاشقی گاهی اینقدر ظلم می شه که گاهی چند بار عاشق می شیم!

۴

خوب تو اونجا یه چند تایی ذوست پیدا کرده بودم اما نه اونجوری بیشتر دنیاله بچه های تهران بودم...۲ تا از بچه ها بودن که همیشه با هم بودن زیاد بهشون توجه نمی کردم....یه روز که رفته بودم ناهار بخورم تو سلف اومدن پیشم و تشستن بعد از سلام و علیک پرسیدن که شما اط تهران اومدین گفتم آره.اونا هم تهرانی بودن با هم روست شدیم که سرآغاز دوستی خوبی با یکی از آنها شد...شاید بخوام اقراق کنم اما همه می گفتن که روزه اول تو اومدی همه می گفتن فلانی بچه تهرانه...اما هر کسی از من پرسید می گفتم خوزستانی اما ساکن تهران...عاشق خوزستان بودم و هستم....خوب کم کم با اونا دوست شدم و رابطه ام زیاد تر شد گاهی هم خونشون می رفتم و می اومدم گاهی شب اونجا می موندم که چون همه رشته ای هم بودیم دیگه باعث شده بود همیشه با هم باشیم....خوب طبق غریضه دنباله دختر های تهرانی هم بودیم البته همینطوری...خوب بعد فهمیدیم که یه ۳ تا ۴ تایی دختر های تهرانی هم هستن که هم رشته ما هستن...ابته این دوستای من بیشتر از من دوست و رفیق تو دانشگاه داشتن...برا همین من بهشون می گفتم که بابا بچه اصفهانی ها رو زیاد تحویل نگیرید...غافل از اینکه خود من بعد ها با خیلی هاشون رفیق شدم و اونم رفیق های جون جونی...البته نه با خیلی ها...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد