سرگردون

به عاشقی گاهی اینقدر ظلم می شه که گاهی چند بار عاشق می شیم!

سرگردون

به عاشقی گاهی اینقدر ظلم می شه که گاهی چند بار عاشق می شیم!

11

بچه های بدی نبودن..کمکم رابطه ها زیاد تر می شد..گاهی هم تو دانشگاه برای سرگرمی شیطونی می کردیم...ولی خداییش برای خنده بود ولی بعد ها همین شوخی ها گارش به جاهایی می رفت شاید همین شوخی ها گاهی جدی می شد....همه تو اصفهان می دونن که خانه اصفهان جای باحالیه..راحت تر جاهای دیگه اصفهانه...دخترهاش با همه جای اصفهان معروفن..خوب من زیاد با سرویس نمی رفتن از جای دیگه می رفتم..اما گاهی پیش میومد که از اونجا می رفتیم...تو سرویسم بعضی از دخترها خیلی نظر رو جلب می کردن...اما ما کلاس رو حفظ می کردیم و زیاد توجه نمی کردیم یعنی اینطوری نشون می دادیم...گاهی با شاهین اینا می رفتیم اونا هم تابلو بودن...بچه های تهران هم تو سرویس بودن تو خانه اصفهان خونه داشتن...ولی گاهی دوستای آیدن رو می دیدیم گاهی هم با شاهین اینا...اما به قوله معروف  کلاسه بجه تهرون رو حفظ می کردیم و خز بازی در نمی اوردیم....ممد که گاهی شب می موند میومد...تو همین اوصاف ما از چند نفری خوشمون اومده بود گاهی ریز تیکه ایی بهشون می انداختیم...اما چون تو دانشگاه طلبه زیاد داشتن کلاس زیاد می ذاشتن...البته شاهین و خیلی هاشون می شناختن...سلامو علیک داشتن باهاشون...تو دانشگاهم که اونا رو می دیدیم....البته تو کلاس برای مسخره بازی بچه ها گاهی شیطونی می کردند...دیگه دوستامون زیاد شده بودن...البته بچه های ما بیشترشون خوزستانی بودن منم که عاشق خوزستانی ها...از این ارتباظها دوستای زیادی پیدا کرده بودیم....2 تا برادر بودن ایمان و امید...خیلی بچه های خوبی بودن...من خیلی دوسشون داشتم...امید که همه دخترها می شناختنشون...به قوله بچه ها همه ذخترها رو می شناخت...من با ایمان خیلی صمیمی بودم...البته الان خبره خاصی ازشون ندارم...ولی کلا خیلی خوش می گذشت...خیلی خوش اخلاق بودن....و...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد